چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۸

458:مصائب وارد کردن فایل بکاپ وبلاگ های قبلی


ساعت یک صبح است و از خانه ی مادرشوهرم آمده ایم. معده ی بی صاحبم یک هفته است درد می کند و امشب دیگر دارد خیلی اذیت می کند. احساس می کنم برعکس هرشب این ساعت، خوابم می آید اما دلم نمی خواهد بخوابم. چون که شب حیف است برای خوابیدن. روز این شوهر همش بیخ گوش من حرف می زند و غذا می خواهد و مزاحم می شود و هی الکی صدایم می کند. بعد کارهای خانه هم هستند. شب کسی کاری به کار آدم ندارد. چند ساعت بدون سر خر برای خودت با تمرکز کامل کار می کنی. فایل های قدیمی روی کامپیوتر را به این لپتاپ منتقل کرده ام و حالا باید مرتب و فولدربندی شان کنم. تازه کار عکس ها تقریباً تمام شده. حالا نوبت منتقل کردن آرشیو وبلاگ قدیمی ام به یک وبلاگ مخفی جدید است. این کار را برای چه می کنم؟ چون که فقط یک جا باشد که این نوشته ها حفظ شوند و یک روزی برگردم و بخوانم و ببینم «که بودیم و که هستیم»؟ بعد این داستان منتقل کردن فایل بک آپ بلاگفا به بلاگر پدر مرا در آورد. چون که سیستم تخماتیک سرویس های ایرانی اینقدر مسخره است که یک فایل xml درست و حسابی بهت نمی دهد که قابل انتقال به هر سرویس دیگری باشد. یک فایل متنی می دهد که فقط توی همان بلاگفا یا مثلاً پرشین بلاگ قابل خواندن باشد. بعد تازه برای من که چند سال پیش وبلاگ را حذف کرده ام، حتی سیستم بلاگفا فایل های قدیمی خودش را هم نمی خواند! یعنی آرشیو قدیمی من قابل برگرداندن به همان بلاگفای گه مصب با همان سیستم ناقصی که حتی قابلیت مخفی کردن یا محدود کردن خواننده ها را هم ندارد، نیست. خلاصه اینکه بعد از چند روز زیر و رو کردن کل نت، به این نتیجه رسیدم که تنها و تنها راه باقیمانده، همان کپی کردن دانه به دانه ی پست ها بدون انتقال کامنت ها و باقی چیزها، و با تغییر دادن تاریخ هر پست به صورت دستی و دوباره تنظیم کردن فونت و باقی چیزها، می باشد، و راه دیگری غیر از این بدبختی نیست.
خلاصه اینکه برای خودم  خوشحال بودم که از 208 پست اولین بک آپ، الساعه با شب بیداری های دو سه هفته ای، توانسته ام 160 تا را به رنج بسیار انجام بدهم، و فقط مانده حدود 50 پست. اما زهی خیال باطل. تازه متوجه شدم وبلاگ جدیدم در واقع فقط از پست 270 به بعد را دارد. در واقع تعداد پستی که من باید با این مصیبت وارد کنم،  270تا است و الساعه 120تایش مانده!
الان باز دارم می گردم ببینم می توانم فایل بک آپ این سرویس آخری یعنی وردپرس را که خودش خارجی و درست درمان هست وارد این بلاگر کنم یا نه. اگر بشود به گمانم لااقل یک بخش بزرگی را می توانم بدون بدبختی منتقل کنم. ولی اینطور که به نظر می آید امکان ندارد. چون این بیلبیلک انتظار ایمپورت همینجوری دارد می چرخد و اصلا به نظر نمی آید تصمیم داشته باشد تغییری کند یا چیزی را ایمپورت کند. نخیر. آخرش دست خودم را می بوسد.
دیگر دارد به خرخره ام می رسد از دست  این سیستم های دیجیتال. کارشان فقط پراندن فایل ها و دیلیت کردن بدون بازگشت و سوختن هارد و ویروسی شدن و کوفت و زهرمار است. حالا اگر این مزخرفات را توی یک دفتر نوشته بودم، تا ابدالدهر عین سریش بهم چسبیده بودند و از بین هم نمی رفتند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر