كيك ميپزم. مو رنگ ميكنم. ابرو بر ميدارم.
بافتني ميبافم. آب حوض ميكشم. پيرزن خفه ميكنم. هر كس هر كاري بخواهد همينطور
مفت و مجاني برايش ميكنم.
فقط يك كار نميكنم: سر كار با حقوق ثابت و ساعت
كار معين نميروم.
چرا؟
چون كه كار بدون تخصص يعني حمالي مفت. يعني همه
جوره حقات را بخورند و همهجوره حمالي كني و كولي بدهي و تا هر ساعتي ازت بخواهند
سر كار بماني و اضافه كاري و عيدي و سنوات و هيچ رقم مزايا هم نگيري و براي اينكه
بيمهات هم نكنند، هر شش ماه يك بار بزنند زير كيونت و بيرونت كنند و يكي ديگر را
بياورند سر جايت بنشانند.
از حمالي مفت و حرف شنيدن از هر خر بيسواد دهاتياي
خسته شدهام. در كشوري كه همهي قوانين به نفع مردان است و مرد ميتواند هر جور كه
دلش بخواهد بتازاند، زن هم بايد از راههاي درروي قوانين به نفع خودش استفاده كند.
مثلاً زوجي را ميشناسم كه مرده همهجور زنه را اذيت ميكند و همين مانده كه وسط
گل فرش بريند و به زنش بگويد پاك كن، فقط به استناد اينكه مرد وظيفه ندارد توي
خانه كار كند و كار توي خانه وظيفهي زن است و اين زن است كه دلش براي وسايل زندگي
و جهيزيهاي كه با خودش آورده ميسوزد و زن است كه در صورت كثيفي و به هم ريختگي
خانه از سوي همه كس حتي خانواده خودش شماتت ميشود و تنبلي و شلختگي محكوم ميشود.
اين مرد از سنتهاي جامعهاش و فرهنگ مرد سالار جامعهاش به نفع خودش استفاده ميكند
و تا دنيا دنياست و اينجا ايران است، در صورت بروز هرجور اختلافي ميانشان همه به
نفع او حكم ميدهند. بعد همسر اين آقا فقط به اين دليل كه از توي خانه ماندن و
خساست شوهرش و اينكه هر وقت دلش ميخواهد و هر چقدر دلش بخواهد براي زن و زندگياش
هزينه ميكند به ستوه آمده و ميخواهد بچهاش را بگذارد مهد كودك و برود سر كار.
تا اينجا حق با زن است اما اگر از زاويهي ديگري
به اين ماجرا نگاه كنيم اينطوري ميشود:
يارو رفته زني گرفته كه بر طبق قوانين ا.سلامي
بايد خرجش را بدهد و بلاه بلاه بلاه. در عوض طبق همين قوانين زن فقط در چند مورد
بايد از مرد اطاعت كند كه مربوط به صكس و محل سكونت و خروج بياجازه از خانه و حفظ
حجاب است. اما اين بابا با بدرفتاري و آزار و اذيت، زن را وادار كرده كه برود سر
كار و خرج زندگيش توي خانهي مرد را هم
بدهد. تمام وظايف خانه را هم به دوش بكشد. بچهداري هم بكند. در حالي كه
اينها در قوانين اصلاً جزء وظايف يك زن متأهل مسلمان شمرده نميشوند.
پس براي چه رفتي زن گرفتي؟ براي صكس مفت و
مجاني؟ براي اينكه يك بچه هم داشته باشي و يكي هم بالاي سرش باشد بزرگش كند و
بعدها بيپشت هم نماني؟ براي اينكه يكي توي خانهات باشد كه برايت بشويد و بپزد و
پول بياورد و بچه بزرگ كند و شب به شب هم بهت سرويس بدهد؟ پول دانه به دانهي اين
خدمات را اگر ميخواستي به غريبهها بدهي چقدر پايت در ميآمد؟ به اندازهي يك
لقمه ناني كه جلوي زنت ميگذاري و احترامي كه بايد به خودش و خانوادهاش بگذاري هم
نبود؟
پس چه چيز اين ا.سلام به نفع ما زنهاست؟ مهريه؟
هماني كه توي سر و كلهي هم زديد تا تصويب كرديد كه 100 سكهاش را بيشتر نميتوان
اجرا گذاشت و آنهم بعد از طي كردن هفت خوان رستم؟ كه شاهد بياور كه يارو ديوانه و
رواني است. اثبات كن كه يارو عين سگ كتكات ميزند. هزار تا دليل بياور كه پول
دارد و خانه دارد و ماشين دارد و همه را به نام اين و آن كرده كه مهريهي تو را
ندهد. هفتاد هزار تا علت بياور كه نميشود با اين بابا زير يك سقف زندگي كرد و
ناشزه و اين كوفت و زهرمارها ديگر چه پدرسوختگياي است و آدم حتي توي زندان هم
مجبور به صكس اجباري با كسي نيست و حتي زن فا.حشه شرف دارد به زني كه به خاطر
قوانين و فرهنگ تخـ.مي شما مجبور است به خاطر يك لقمه نان با شوهرش صكس بيعشق
داشته باشد.
زنهايي كه سر كار ميروند (با اجازهي مستقيم
شوهر) به حقوق و مزاياي ناچيز راضياند. چرا؟ چون از بس غير اجتماعي و بيسواد و
بياطلاع و استثمار شدهاند كه حتي نميدانند حقوقشان چيست كه بخواهند از آن دفاع
كنند. حقوق؟ چه كسي اينجا براي اين چيزها تره خرد ميكند. هر وقت خواستيم حقي را
زنده كنيم دهانمان را سرويس كردند و حقمان را هم ندادند. بيخيال. كاچي بهتر از
هيچي.
توي زمانهاي كه متوسط مخارج زندگي پايينترين
طبقات اجتماع كمتر از 1.000.000 تومان نيست، زنها حاضرند با حقوق 200.000 تومان
هم سر كار بروند. نگوييد نيست و نديدهايم. من با چشمهاي خودم ديدهام. زياد هم
ديدهام. مهم نيست اين پول به كجايشان ميرسد. مهم اين است كه ميتوانند بگويند
روي پاي خودمان هستيم و بدون مردها از گرسنگي نميميريم. همين.
بعد من بيايم از تنها حقي كه به عنوان يك زن
دارم و ميتوانم سر كار نروم و شوهرم موظف است خرجم را بدهد هم بگذرم؟ بروم سر
كارهاي پست با حقوقهاي پايين و بگذارد به جاي يك نفر (شوهرم)، صد و پنجاه تا آقا
بالاسر داشته باشم و هر كسي رسيد بهم دستور بدهد و به شخصيتام توهين كند؟ اين
حماقت نيست؟
حالا اينها را ولش... اين صداي وانتي كه يك ربع
است پاي پنجرهي من داد ميزند: خرماي بم... خرماي رطب... خرماي صادراتي... را
كجاي دلم بگذارم. اصلاً ميميرم براي آن قسمتش كه خاطرنشان ميكند: بيا همهي
همسايهها بردن!... آيا من اشتباه ميكنم كه خرما همان رطب است يا اين آقا دكتراي
ادبيات عرب دارد و يا هوا گرم است و خرما روي دست آدم بماند خيلي بد است و دارد شب
ميشود و زن و بچه نان ميخواهد و خرج زندگي ماهي يك ميليون تومان و فرزند بيشتر
زندگي بهتر و انتخابات، حماسهي سياسي-ملي و اصلاً به من چه كه خرما همان رطب است
و مهم همان است كه كو خرماخر و خرماخور و خرمافروش. با تشكر.
موهايم را خودم تنها تنها رنگ كردهام و شستهام
و آمدهام همينطور خيس خيس نشستهام پاي كامپيوتر. چون كه اينترنت مخابراتي ما به
ندرت آدم است و وقتي كه كمي آدم است، آدمي بايد قدرش را بداند و دم را غنيمت
دانسته و آب دستش است زمين بگذارد بپرد پاي گوگل پلاس. چون كه آدمي متأسفانه در
اين زمانه اميد ديگري ندارد و حالش هيچ خوب نيست.
بابا رفته بازار و زنگ زده به من كه: من رفتم با
پول تو و پول خودم چن تا سكه خريدم چون كه اينطور كه من ميبينم رئيس جمهور آيندهتون
آقاي ج ميباشه و از همين الأن دهن ملت سرويسه و سكه بالا ميره و بدبخ ميشيم و
اينا.
- آخه من واسه يه ماه آينده پولمو ميخوام و
بايد بفروشيمش. سكه به درد سرمايهگذاري كوتاه مدت نميخوره.
+ ديگه به شانست بستگي داره.
- شانس منو كه ميدوني عن توشه.
+ هار هار هار هار...
همه ميدانند كه شانس من عن تويش هست. حتي
خواهرم ميم. به آن نشان كه ظهري كه توي آفتاب جيز گرماي تابستان منتظر تاكسي
ايستاده بوديم و نميآمد، برگشت و چپ چپ به من نگاه كرد و يك طور مرده شور ريختت
را ببرندي گفت: هميشه اينجا ماشينا صف كشيدنا. حالا اين بار نميدونم چطور شده كه
تخمش و ملخ خورده... و من سر به گريبان شرم فرو بردندي و همچنان زير آفتاب شر شر
عرق ريختندي و موهايم دسته دسته وز كردندي. و به يقين رستگاران چنيناند.
اومدم که ببینی سنگین و رنگین سرجات نشستی P:
پاسخحذفبه به. خوش اومدي آبجي. صفا آوردي. چه عجب!
حذفدختر جان واسه من بلاگفا زده بودی دفه ی اول!! واسه همین همش میگفت همچین وبلاگی نیس اصن!! :دی
پاسخحذفمرسی واسه آدرس