چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۱

250: خودشيفته‌ي سبيل كلفت

+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام فروردین 1391 ساعت 0:4 شماره پست: 303
من اگر مرد بودم هميشه  مرا با يك اوركت نظامي (شما بهش چه مي‌گوييد؟) خاكي‌رنگ و چركمرده و چروكيده و يك تي شرت گشاد لكه‌لكه و يك جفت كفش كر و كثيف و كهنه‌ي كوهدشت ساق بلند عاج‌دار مارك تيمبرلند (يا حالا هر كوفتي كه شما بگوييد بهتر است) آنهم دست دومش كه از تاناكورا يا ميدان گمرك خريده‌ام (چون پول خريدن نويش را ندارم) و يك كلاه نقاب دار و يك من پشم و ريش، حوالي ميدان انقلاب و توي دربند و دركه و دارآباد و قطارها و ايستگاه‌هاي مترو مي‌توانستيد پيدا كنيد.
من اگر مرد بودم تا قبل از سي سالگي ترتيب هر مؤنثي را كه از فاصله‌ي ده متري‌ام رد مي‌شد مي‌دادم و بعدش هم كه عقده‌ي جنـ.س مخالـ.فم خالي مي‌شد، ديگر تا آخر عمرم سمت هيچ زني نمي‌رفتم.
من اگر مرد بودم پاي هر ديواري و توي هر جوي آبي كه مي‌رسيدم مي‌شا.شيدم.
من اگر مرد بودم هميشه بلند بلند توي خيابان و زير پل‌هاي روگذر براي خودم فريـ.دون فروغي و فر.هاد و نا.مجو و شايد كمي هم دار.يوش و قميـ.شي مي‌خواندم. يا اگر خيلي خرا.ب بودم، كمي هم اير.ج و حتي جوا.د يـ.ساري!
من اگر مرد بودم حتماً به يك چيزي معـ.تاد مي‌شدم. از مواد مخـ.در قوي گرفته تا همين قلـ.يان و سيگار و حتي چاي معمولي. بعد آنقدر مثلاً سيگار مي‌كشيدم و پشت بندش چاي هورت مي‌كشيدم كه سقط مي‌شدم.
من اگر مرد بودم حتماً چند نفر را در طول زندگي‌ام شل و پل مي‌كردم و چند دست كتك سير هم مي‌خوردم و چند جايم خرد و خمير مي‌شد. (چا.قوكشي نه! هرگز. از خون و خونريزي بيزارم. چندشم مي‌شود. اگر مرد هم بودم چندشم مي‌شد. اين از اين.
در ضمن در اين كيس يك سري خدمات خاصه هم دارم كه حتماً در جاي خود به آن افراد خاص ارائه خواهد شد. كه چنان از خجالت‌شان در بيايم كه مپرس. )
بانك نمي‌زدم. آدم نمي‌كشتم (قول نمي‌دهم البته. از آن خر.ي كه من مي‌بودم اصلاً بعيد هم نبود). الكي هم دعوا راه نمي‌انداختم. فقط به وقت لزوم، يك مشت خالي مي‌كردم توي فك آدم زبان‌نفهم مقابلم.
ديگر بگويم كه من اگر مرد بودم هميشه بي‌پول بودم و آخرش هم روي قبرم مي‌نوشتند: مرگ در اثر بي‌پولي مفرط!
اگر مرد بودم هميشه يك دوجين رفيق گرمابه و گلستان داشتم كه حتماً چندتايشان ديو.ث و كلاش و رند بودند و چندتايشان نارفيق و دوتايشان هم شريك شب‌هاي مسـ.تي و گريه تا صبح. من اگر مرد بودم به جاي دوست دخـ.تر، آنچه  بخواهي رفيق داشتم. از هر فرقه و مسلكي.
من اگر مرد بودم مي‌رفتم دور دنيا را با يك دوچرخه‌ي پيزري مي‌گشتم. هميشه توي جاده‌ها. هميشه در حال عبور.
من اگر مرد بودم نصفه شب‌ها مي‌رفتم ولگردي تا دم صبح. سيگار كشيدن لب جدول خيابان. فحـ.ش‌هاي بي‌تربـ.يتي كاف‌دار و جيم‌دار به زمين و زمان.
آخ راستي اگر مرد بودم حتماً راه مي‌رفتم و فلا.ن جايم را به در و ديوار و جاندار و بي‌جان و واقعي و انتزاعي و زميني و آسماني حواله مي‌دادم. اين مورد خاص از عقده‌هاي قديمي‌ام است كه اگر يك روز مانده باشد به آخر دنيا و حق داشته باشم فقط يك آرزو بكنم و برآورده شود، همين است كه با شما در ميان گذاشتم. آقا اصلاً يك حالي مي‌دهد كه كل اناث از آن محرومند.
من اگر مرد بودم هي منبر مي‌رفتم و مي‌گفتم: اصولاً زن‌ها كه هيچي... زن‌ها كه فلان... شما زن‌ها كه عقل‌تان ... از زن جماعت كه نمي‌شود فلان و بهمان... بعد هم هر ضعيفه‌اي مي‌خواست حاضر‌جوابي كند مي‌دادم زبانش را از قفا به در آورند. اصلاً ديكـ.تاتوري مي‌شدم آن‌سرش ناپيدا.
من اگر مرد بودم زن‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌كردم. فميـ.نيست‌ها. غير فميـ.نيست‌ها. بعد دسته‌ي اول را هل مي‌دادم به يك سمت و مي‌گفتم: اصولاً شما هرچه بگوييد قبول... بعد دوبامبه (اصطلاح تخصصي زبان فخيم همداني) مي‌كوبيدم بر فرق سر دسته‌ي دوم. و آنقدر سفت مي‌كوبيدم كه همان دَم از شدت مغز درد آن‌ها هم پاشوند بروند جزء دسته‌ي اول.
من اگر مرد بودم خيلي لوتي و بامرام مي‌شدم. بعد هرچه داشتم در اثر بلاهت خرج رفيق مي‌كردم. دل چند تا دختر را هم مي‌شكستم. بعد هم در اثر افسردگي و اعتـ.ياد و بي‌پولي و بينوايي خود.كشي مي‌كردم و جهاني را از شر خودم خلاص مي‌كردم.
تازه من اگر مرد مي‌شدم كلي هم افشا.گري وسط همين وبلاگ مي‌كردم و خشـ.تك چند نفر را همين وسط پر.چم مي‌كردم. (حياي زنانه مانع است. مي‌دانيد كه؟)


نشد اما. نگذاشتند. نمي‌دانم چي را با چي خوردند و گرمي و سردي‌شان كرد و نمي‌دانم چه وقتي از شب و روز به هم درآميخـ.تند و كدام كروموزوم با كدام كروموزم جفت شد و ما اينچنين شديم رفت.
و حالا چنان كه مي‌بينيد: به جاي بلند بلند آواز خواندن توي خيابان و با مشت اين و آن را لت و پار كردن و دل شكستن و چـ.س‌دود كردن و رفيق‌بازي... اينجا نشسته‌ام پاي همين كامپيوتر... فحش‌هايم را سانـ.سور مي‌كنم. بين كلمات خطر.ناك نقطه مي‌گذارم. صبح تا شب توسري مي‌خورم و فحش مي‌شنوم و لبخند صميمانه مي‌زنم.

...و وبلاگ مي‌نويسم.
كاملاً بي‌خطر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر