جمعه، دی ۲۲، ۱۳۹۱

293: وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ... یا یک شوخی خیلی خیلی بزرگ


زندگي يك شوخي خيلي خيلي بزرگ است. يك جوك به وسعت تمام عمر. عمر هر انسان يا اصلاً عمر نسل آدميزاد.
فيلم Children of men را ديدم. مرا ترساند. بعدش خيالم را راحت كرد. داستان از سي چهل سال بعد از الأن شروع مي‌شود. در وضعيتي كه هجده سال از تولد آخرين نوزاد آدميزاد مي‌گذرد. شهر كثيف و ناامن است. كسي به آلودگي هوا اهميتي نمي‌دهد. همه‌جا شورش و ناامني و مهاجران غير قانوني به چشم مي‌خورند. موزه‌ها و آثار ارزشمند هنري، ارزش خود را از دست داده‌اند و ديگر كسي به نگهداري و خريد و فروش آن‌ها نمي‌پردازد. بعد ناگهان معلوم مي‌شود كه يك زن آفريقايي مهاجر باردار شده. بعد از هجده سال. تنها زن در تمام زمين. آن هم در حالي كه اميد بشر به «بقاء نسل» از بين رفته و تولد اين كودك مي‌تواند معجزه‌اي باشد كه اميد را به انسان برمي‌گرداند و زمين را نجات مي‌دهد (چون انسان‌ها طبق ضرب المثل «ديگي كه براي من نمي‌جوشد بگذار كله‌ي سگ تويش بجوشد»، با نابودي خودشان دارند دخل زمين را هم مي‌آورند).
بقيه‌ي داستان در قياس با توليد همين موقعيت وحشتناك، اهميتي نداشت. اينكه زن باردار از وسط چه مهلكه‌اي فرار مي‌كند و نجات پيدا مي‌كند. يا چطور نقش اول فيلم كه نقش بادي‌گارد زن را دارد چطور همسرش را در طي درگيري‌ها از دست مي‌دهد و خودش هم كشته مي‌شود.
مهم خلق همين فضاي وحشتناك «نااميدي از بقاء نسل» بود. اينكه اگر... اگر... اگر... انسان بداند كه هفتاد هشتاد سال ديگر، انساني بر روي كره‌ي زمين زنده نخواهد بود... چه فاجعه‌اي رخ خواهد داد؟
زندگي يك شوخي طولاني بود كه انگار به همين زودي‌ها رو به پايان است. درباره‌ي مرگ خودم حرف نمي‌زنم. دارم به تمام زمين نگاه مي‌كنم و نابودي‌اش را مي‌بينم.
هيچ چيزي قرار نبوده منطقي باشد. اصلاً منطقي وجود ندارد. تنها منطق موجود، منطق حاكم بر طبيعت بود كه انسان را هم در برمي‌گرفت. اما انسان از منطق طبيعت تخطي كرد و منطق خود را كه فقط توهمي از عقلانيت بود بنا نهاد، و حالا با مرگ طبيعت، تنها منطق موجود براي خلقت هم از بين مي‌رود و باقي‌اش جنوني خواهد بود كه خودش را به آتش مي‌كشد و درون خودش فرو مي‌رود و مي‌ميرد.
ديروز با برادر شوهرم درباره‌ي «مجازات اعدام» حرف مي‌زديم. برادر شوهرم كه فقط بيست و دو سال دارد و رشته‌ي محيـ.ط زيست خوانده، معتقد بود كه مجازات اعدام عقلاني نيست و حيواني و وحشيانه است. من با ديدگاه يك زن ايده‌آليست بعد از سي‌سالگي، مي‌گفتم كه «اعدام» و از آن بالاتر «قصاص»، بهترين و منطقي‌ترين مجازات است و تخفيف دادن آن به «حبس ابد» باعث بي‌قانوني و آشوب اجتماعي مي‌شود.
1.     اگر ما دولت را «وكيل» خود كرده‌ايم كه حق‌مان را بستاند، بنابراين ازش توقع داريم كه حق ما را به دلخواه خودش زير پا نگذارد و مجازاتي در خور يك قاتل كه مثلاً فرزند ما را كشته، برايش در نظر بگيرد. هرچه باشد اين فرزند ماست كه به ناحق و بي‌دليل كشته شده و توقع انتقام داريم. براي چنين انتقامي هم هيچ حكمي نمي‌توان صادر كرد. اگر به عهده‌ي خودمان باشد شايد زورمان نرسد و بيخيال انتقام بشويم. شايد هم دلمان بسوزد و از خيرش بگذريم. شايد هم درد از دست دادن فرزند بزرگتر از اين حرف‌ها باشد و بخواهيم طرف را بكشيم تا دلمان خنك بشود. اين حق ماست و به دولت و جامعه هيچ ارتباطي ندارد و بايد به عهده‌ي خودمان گذاشته شود يا از جانب ما انجام شود.
2.     منطق؟ عدالت؟ اين‌ها تعاريفي انساني هستند. وگرنه در طبيعت، شما اگر مثلاً بخواهي يك جوجه را از كنار مادرش دور كني، با نوكش چشم‌ات را در مي‌آورد. اگر هم نتواند انتقامي در كار نيست و فراموش مي‌كند. پس اگر داريم از عدالت حرف مي‌زنيم، حواس‌مان باشد كه عدالت موضوعي‌است در دايره‌ي حافظه‌ي انساني و اختيار انتخاب و ويژگي‌هاي ديگر انساني. مثلاً اينكه در طبيعت حيوان براي گذران خود شكار مي‌كند نه براي ضرر زدن يا به خاطر بيماري رواني. و وقتي شكار مي‌كند تنها منطق موجود، گرسنگي است و اصلاً انتخاب ديگري ندارد. اما انسان مي‌تواند انتخاب كند. مسأله‌ي ديگر درباره‌ي حيوان، نداشتن حافظه است. حيوان حتي فرزند حيوان ديگر را بكشد، نه خودش به خاطر خواهد سپرد و نه آن حيوان ديگر كه فرزندش كشته شده. مي‌توانسته و بايد زنده مي‌مانده، پس مرتكب قتل شده. اما قضيه‌ي انسان فراتر از اين است. انسان جرم و گناه خود را به خاطر مي‌سپارد و مي‌داند كه در ذهن خانواده‌ي مقتول هم خواهد ماند و تا آخر عمر آزارشان خواهد داد. پس انسان بايد قصاص بشود.
3.     ما هرجور وحشيگري و كثافتكاري روي اين زمين درآورده‌ايم، آنوقت حتي وقتي مجازات اعدام به حبس ابد تقليل داده مي‌شود يكهو «دل‌نازكي‌»مان گل مي‌كند و چون كس و كار خودمان كشته نشده و مورد تجاوز قرار نگرفته، خيلي ساده توقع داريم كه حتي شرايط زندان هم براي زنداني، ملايم و انساني بشود و امكانات اينترنت و رفت و آمد و خوشگذارني هم برايش مهيا باشد!!!
اين‌ها صرفا به دليل طبيعت نازنازي و دلرحم انساني‌مان است و اينكه خودمان به جاي فرد متضرر نيستيم و هي بيخودي به مجازات‌ها اعتراض مي‌كنيم و مي‌گوييم كه غير انساني هستند عليه‌اش تظاهرات راه مي‌اندازيم.
انساني كه نسل حيوانات و طبيعت را از بيخ كنده و كثافت زده به جو زمين و هر جور كشت و كشتار و خونريزي و جنگ روي زمين راه انداخته... انساني كه همه‌ي موجودات و گونه‌ها را منقرض كرده و به چند ده يا چند صد عدد در كل كره‌ي زمين رسانده و جمعيت خودش را به هفت ميليارد نفر رسانده... چنين موجودي چه حقي دارد كه دل‌نازك باشد و بگويد كه مجازات اعدام وحشيانه و حيواني است؟
يك انگل كمتر، زندگي بر روي كره‌ي زمين بهتر.
                                                                     

پ.ن: این نظر من است و طبعاً حق اعتراض ندارید. (چون اینجا وبلاگ من است)
امام ریس

۱۰ نظر:

  1. در صورتی از قصاص میگذرم که باور کنم زنده موندن اون طرف بهتر از مردنشه! یعنی بتونه انقدر مفید واقع بشه که بگن حیف بود بمیره!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چطوری میشه از این قضیه مطمئن شد؟ با گذر زمان و دادن فرصت. من حتی در این صورت هم از قصاص نمیگذرم.

      حذف
  2. فیلم بدی نبود. آخرالزمانیه.
    در این‌که آدمی‌زاد طبیعت رو به گند کشیده شکی نیست و باعث تاسفه، به‌خصوص بشر ایرانی که غیر از منفعتش به چیزی فکر نمی‌کنه. این‌همه سیل و خشک‌سالی نتیجه‌ی ندونم‌کاری و به هم ریختن چرخه‌ی طبیعته.
    برای کسی که کلی آدم کشته چه قصاصی در نظر می‌گیری؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. قصاصی به سبک فیلم «همدردی با بانوی انتقام جو»2005
      http://www.parsnice9.com/MainPage/Film/Korean_Film/Lady_Vengeance.html
      حتما ببینش. یه انتقام عالیه. فوق العاده است.

      حذف
  3. بیشتر بستگی به جامعه داره . یه جا ملت عقلشون میکشه درگیری تو جامعه شون حداقله فکرشون سالمه عده ی کمیشون میرن سمت جنایت . مثه آدم زندگی می کنن . با محیط زیستشونم مثه بچه شون مهربونن . تو همچین جامعه ای نیازی به قصاص احساس نمیشه . سالی به دوازده ماه رنگ خشونت و نمیبینن بفهمن جنگل ینی چی . واسه همین نیازی نیست یه نفر یه گندی زد سیستم همون مدلی که اون احمق رفتار کرد رفتار کنه . آدمیزادانه برگزارش می کنن .اما تو جامعه ی درب و داغون و سیستم های فاکد آپ که تعداد روانی های جامعه از جمعیت سالم بیشتره . قصاص نباشه گند همه جا رو ور میداره.

    پاسخحذف
  4. آورین. منم همینو میگم.

    پاسخحذف
  5. اینی که میگی مثه این میمونه که بخوای گوه رو با شاش بشوری!
    مگه اینکه بگی موافق خودکشیه دسته جمعی هستی که خودم هم هستم و اگه یه روز بتونم ترسمو بریزم تا خودکشی کنم حتما تا جایی که بتونم آدم رو قبل از خودم میکشم.
    ولی اگه قبول داری چیزی به نام انسانیت وجود داره و چیزه خوبیه که حرفت هرچقدم نظره خودت باشه چرته.منم اینجا چون یه وبلاگه و میتونم و آزاد هستم که نظر بزارم و اعتراض کنم حتما این کارو هم میکنم حق هم نداری اعتراض کنی.مگه اینکه امکان نظردهیه کل وبلاگتو ببندی...

    پاسخحذف
  6. سلام . من با قصاص و انتقام بشکل کشتن قاتل مخالفم - چه تو اجازه بدهی یا نه - ما بر اساس عاداتمان احساساتمان کنترل می شود بنابراین مثلا در قضیه قصاص به موضوع چندش آوری مثل قتل - اعدام - فکر می کنیم . توضیح میدهم : اگر سنت جامعه بر این بود که در مقابل قتل مجازات 10 سال زندان در نظر گرفته شود این مجازات در نظر همه تبدیل می شد به اشد مجازات و فرضا ولی دم ( که کلا یک ولایت مسخره ای است و اصلا یعنی چی که ولی دم ؟ ) برای اینکه دلش خنک شود یا احساس قصاص کند تقاضای 10 سال زندان میکرد ( البته در اینجا 10 سال کاملا فرضی است و من هم متوجهم که بیشتر شبیه شوخی است . شما بجای 10 سال بگذار 45 سال زندان بدون تخفیف و عفو با کار شاق 16 ساعت در روز ) یا بر عکس اگر سنت جامعه بر این بود که در مقابل قتل نفس ، خود قاتل همراه با 10 نفر از اعضای خانواده و فامیلش اعدام شود قطعا ولی دم تا اینها را بالای دار نمیفرستاد احساس قصاص نمیکرد . پس بنابراین چه خوب بود سنتی حاکم بود که انسانی تر بود . میدانی کلا آدم کشتن با هر دلیل و توجیهی غیر انسانی است .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هنوزم بر سر نظر خودم هستم. اینجا هم وبلاگمه. میزنم اسپمت میکنما. سر به سر من نذار اصاب ندارم.

      حذف