1. فيلم مونيخ اسپيلبرگ را
ديدم و دنبال نقدي از آن توي فضاي مجازي ميگشتم. سه تا نقد پيدا كردم كه اولي از
امير عزتي و دومي از يك باباي راستي داغاني بود از اينها كه توي وبلاگشان هر
پنجشنبه زيارت عاشورا و دعاي كميل برپاست. و سومي باز هم از امير عزتي. جالب اينكه
اصلاً نميدانستم نقد سوم هم از اوست ولي بعد از خواندن نقد اول، آن را عالي، دومي
را افتضاح و متعصبانه و سومي را باز هم عالي ارزيابي كردم و بعد تازه متوجه شدم
نويسندهي هر دو نقد خوب، يكي هستند.
خبر بد اينكه اين بابا وبلاگش را دو سال بود به
حال خود رها كرده بود و اين به كلي افسردهام كرد. خبر خوب اينكه وقتي اسمش را توي
نت سرچ كردم كه شايد آدرس وبلاگ جديدش را پيدا كنم، به صفحهي ويكيپدياي او
برخوردم!
يا ابالفضل! اين بابا خيلي كارش درست بود. مؤسس
باشگاه كتاب و كارگردان و منتقد سينمايي و بلاه بلاه بلاه.
نتيجه اخلاقي (نيمهي پر ليوان): جستجوي يك
عبارت ساده، گاهي شما را به جاهاي خيلي خيلي بهتري ميرساند. لذا پيوسته عبارات بيربط
و با ربط را الكي سرچ كنيد، شايد كه رستگار شويد.
2. ماهانه 12.500 تومان پول براي اينترنت پر
سرعتي ميدهم كه نه سرعت دارد و نه اصلاً اينترنت است. در واقع اصلاً درش تخته شده
رفته. به كلي تعطيل است. يعني الساعه نيم ساعت است كه دارم صفحهي گوگل پلاس را
رفرش ميكنم و هيچ خبري نيست جز سپيديِ محض زمينه، كه فحشم ميدهد. (نيمهي پر
ليوان: عوضش وقتم را صرف كار توي خانه و ديد و بازديدهاي جانانه از فاميل و
آشنايان ميكنم. رستگاران چنيناند.)
3. صبور شدهام. در واقع يك آدم عصبي صبور هستم،
يعني كسي كه در عين حرص خوردن، ديگر جان جر و بحث كردن هم ندارد. تلويزيون نميبينم.
به شوهرم گفتهام كه ابداً حاضر نيستم دو الي چهار ميليون تومان پول بيزبان را
بريزم توي اين جعبهي جادويي كه صبح تا شب اعصابم را بگاف دهد. «كُتهاي قهوهاي/
خندههاي لوس/ مجريهاي بينمك و چاپلوس...» و الي آخر. هشت نه سال پيش براي يك
مصاحبه رفته بوديم منزل مونيرو روانيپور و بابك تختي در اكباتان. آنجا بود كه
براي اولين بار كسي را ديدم كه تلويزيون را تحريم كرده بود تا اعصاب خود را نجات
دهد. دمش گرم.
حالا اين منم كه دارم ميروم سر خانه و زندگيام.
و اين بازار لوازم منزل است كه در حال تركيدن قيمت است. و اين برنامههاي صدا و
سيما است كه كفگيرش به ته آرشيوها خورده. و باز اين منم كه ضمن اداي احترام خدمت
خانم روانيپور و آقاي تختي، تلويزيون را رسماً در خانهام تحريم ميكنم. (نيمهي
پر ليوان: عوضش ميروم پارك. ميروم كوه. توي گوگل پلاس ول ميچرخم. شايد هم اگر
خدا بخواهد كتاب بخوانم. يا پولم را بدهم پيش قسط يك پرايد 14 ميليوني.)
4. چرا بچهدار ميشويد؟ چرا ميزاييد؟ يك نگاهي
به دور و برتان بيندازيد. زمان حضرت آدم نه آلودگي هوا بود و نه آب شدن يخهاي
قطبي و نه سوراخ لايهي اوزون و نه دولتهاي ديكـ.تاتور و نه جنگ نرم و نه نويز
مبايل و ماهواره و نه ايدز و سارس و سرطان و هپاتيت و نه تربيت غلط و جامعهي
ناهنجار و قاتل زنجيرهاي و طلاق و... بلاه بلاه بلاه. پس منطقي است كه حضرت آدم و
همسر ايشان حوا انگيزهي توله پس انداختن داشته باشند. اما اين چه ربطي به حالا و
به شما دارد؟
نميتوانيد جلوي حرف مفت مردم مقاومت كنيد؟
از تنهايي روزگار پيري ميترسيد؟
فقط يك دليل منطقي بياوريد كه بچه پس انداختن در
اين زمانه و در اين كشور، جنايت نيست. بعد من نوكر شما هم هستم. خودم سالي دو جفت
برايتان ميزايم.
اينها را كسي ميگويد كه بعد از جان سالم به در
بردن از دست خواهرزاده، دچار برادرزاده شده. (نيمهي پر ليوان: عوضش برويد مسافرت.
با دوچرخه دور دنيا را بگرديد. به بيماران سرطاني و هپاتيتي كمكهاي انساندوستانه
كنيد. بچههاي بيسرپرست را به فرزندي قبول كنيد. درس بخوانيد دكترا بگيريد مردم
را نجات بدهيد. اثر هنري توليد كنيد. موشك هوا كنيد. چه ميدانم روي ذغال راه
برويد. چسِ موش چال كنيد.)
5. شما وقتي ميخواهيد مبل بخريد دقيقاً چه معيارهايي
را لحاظ ميكنيد؟
رنگ آن و ست كردن ساير اثاثيه با آن- جنسش (چوب
و پارچه-چرم-تمام پارچه)- مدلش (استيل و مجلسي- راحتي)- اندازه و ابعادش در قياس
با فضايي كه داريد- تعداد نفراتش (5-7-9)- مدل و امكانات ميز وسط و تعداد عسليهايش-
و در نهايت تعداد كل اثاثيهاي كه بايد در سالن پذيرايي شما جا بشوند و ابعاد سالن
پذيرايي و در نتيجه محدوديتي كه براي ابعاد مبلمان داريد.
كاري كه من اين روزها ميكنم دقيقاً فكر كردن به
تمام اين جزئيات و... سر درد گرفتن است. هر مبلي يك ايرادي دارد. يكي جنس پارچهاش
خوب نيست. يكي جنس چوباش. يكي مدلش
كارامد نيست. يكي تعدادش كم يا زياد است. يكي مدل چينشاش با سالن پذيرايي من جور
در نميآيد. يكي فروشگاهاش خيلي از منزلم دور است و حمل و نقل آن هزينهبر. خلاصه
هر كدام يك ايرادي دارند و تازه من محدوديت مالي هم دارم يعني از يك سقفي بيشتر
نميتوانم هزينه كنم چون تخت و كمد و بوفه و جاكفشي و ميز تلفن هم ميخواهم.
(نيمهي پر ليوان: عوضش اثاثيهام نو است و
انتخابش با خودم است و براي اولين بار در زندگيام ميتوانم وسايلم را با سليقهي
خودم بخرم و دورم بچينم. چون آنجا ديگر خانهي خودم است نه خانهي باباي ديوثم.)
(نيمهي پرترتر ليوان: هر وقت از عرعر بچهي
خواهر و برادر و صداي بلند تلويزيون پدر و داريوش خواندن پدر و خانه نبودنهاي
هميشگي مادر و به هم ريختگي مدام خانه و دستاندازي هر خري به وسايل شخصيام خفه
بشوم و طاقتم طاق بشود... آنجا چراغي روشن است.
ديگر جانم برايتان بگويد، هر ساعتي بخواهم ميروم
حمام و سشوار روشن ميكنم. كتابخانهام را ميگذارم توي سالن پذيرايي و هي نگاهش
ميكنم و كيف ميكنم چون ديگر مجبور نيستم بچپانمش توي اتاق خودم و مدام مراقب
باشم بچههاي خواهر برادر بهش حملهور نشوند. همهجاي خانه پر از «وسايل خودم»
است، نه «وسايل خانواده». ظرفها را هر موقعي عشقم بكشد ميشويم. شام هرچه دلم
بخواهد ميپزم. توي خانه با هرچي راحت باشم ميگردم. شايد هم اصلاً لخت و پتي
بگردم. هر صدايي خودم بخواهم در اطرافم شنيده خواهد شد. هر چيزي خودم بخواهم در
اطرافم ديده خواهد شد. هر كسي خودم بخواهم به خانهام خواهد آمد. پادشاه بلامنازع
سيارك پنجاه متري خودم خواهم بود.
تمام اينها عالي نيست؟)
ببین یه جایی هست نزدیک بازار مبل یافت آباد که اول همه سمساری بودن حالا پول دار شدن کارگاه زدن. مبل و میز ناهار خوری و جاکفشی و خلاصه همه چیز هست با قیمت پایین تر . ما اواخر فروردین با یه دوستم که داشت جهیزیه می خرید و به زور می خواست با 2.5 مبل و میزناهارخوری و سرویس خواب بخره رفتیم اونجا و تونست همه رو پیدا کنه . به نظرم یه سر برو .
پاسخحذفآدرس اش و اگه خواستی بگو برات دقیق بپرسم.
برای مبلم بهتره اول به جنس چوب و مدلش و اندازه اش تو خونه نگاه کنی بعد پارچه اش رو می تونی هر طور که خواستی سفارش بدی اگه کم بود هم یکی دوتا اضافه بر سازمان سفارش بده دیگه .
ای باز هم دمت گرم ریس جان. تمام اینها عالی است.من فقط بیشتر اون تیکه که گفتی جان جر و بحث ندارم را چسبیدم.چون واقعا واقعا این روزها ان قدر درب و داغانم که گاهی حتی اسم خودم را فراموش میکنم.در مورد کامنت که تو یکی از پست های قبلی ایت نوشتی باور کن دیگه حال کامنت گذاشتن هم ندارم.می ایم و میخوانم و برایت ارزو ی خوشبختی دارم ولی دستم نمیرود. میدانم که درک میکنی...
پاسخحذفخوشبخت باشی شازده کوچولو..بوس...
با تحریم تلویزیون موافقم. من چند ماهی است که حتی کانال بی بی سی و اخبار شصت دقیقه آن را بیخیال شدهام. یه خورده اولش دشوار بود مخصوصا که نزدیک انتخابات هم هست. اما از ترک سیگار که بدتر نیست. در عوض میان کتاب های نخوانده شلنگ و تخته میاندازم و چه لذتی دارد تغییر عادت و پشت پا زدن به تکرار و نشنیدن مزخرفات بیحاصل.
پاسخحذفکامنت من رسید؟
پاسخحذفakheiiiiiish, yek bar ham ke shode ba did mosbat negah kardi. kheili khoshhalam az khoshhalit!! chon kheili ghose khordam ba ghose hat. negaran jahaz nabash, har chi poolet resid alan bekhar, baghie ro ba che lezzati kam kam mikhari.
پاسخحذفاومدم عزیزم....لینکتم درست کردم...الان وقت دارم سر فرصت بخونمت آبجی راستی اینجا چرا اینجوریه؟ بذار ببینم چجوری میشه نظر گذاشت
پاسخحذف