دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۸

56: نوروزنامه


باور کنید عاشق این نیستم که هی قالب عوض کنم. تازه قالب مداد سیاه را هم خیلی دوست دارم. اما امکاناتش کم است دیگر. مثلاً جعبه‌ی مطالب اخیر را نشان نمی‌دهد. یا مثلاً اگر یک بدبختی مغزش را خر گاز زده بود و خواست لیست عناوین وبلاگ را ببیند، قالب مداد سیاه روی ما را سیاه می‌کند و نمی‌گذارد.
من هم سر سال نو حالش را گرفتم و عوضش کردم.
تو را به خدا یکی یک قالب ساده با موضوع مداد و خودکار و نوشتن و فلسفیدن و از این حرف‌ها بهم معرفی کند که تأملات فلسفی‌ام را در آن بتپانم و به خورد شما بدهم. در ضمن با احساسات نکره و نخراشیده‌ی اینجانب هم سازگار باشد و یک وقت عشقولانه نباشد که ما اینکاره نیستیم. ایضاً.
اما توی دوران عید و عید بازی به اینترنت پرسرعت دسترسی ندارم و از همین امروز تا چندی شاید نشد مطلبی بگذارم. (دروغ گفتم. هنوز مرا نشناخته‌اید؟ امکان ندارد تعطیلات را به نشستن پای تلویزیون و دید و بازدید‌های مسخره بگذرانم و آن‌همه فامیل کوفتی و فیلم درپیت را ببینم و اینهمه اتفاق بیفتد و تأمل فلسفی به ذهن بنده نرسد. حتماً می‌نویسم.)
یک عالمه آشغال رنگ و وارنگ خریده‌ام که به سر و کولم آویزان کنم. مهره و گرنبند رنگی و از این چیزها. حالا صبر کنید عید بشود... صبر کنید کاکتوس‌هایم بگیرند و جوانه بزنند... صبر کنید سی سالم تمام بشود... بعدش...
بعدش هم هیچ گهی نمی‌خورم. مگر قبلش چکار کرده بودم که بعدش بکنم.
دیروز یکی از همکاران نره خر آقا هی آه می‌کشید. بهش گفتم مگر تو را چه افتاده که چنین از بن جگر آه می‌کشی؟ گفت: هیچی... یه سال دیگه از عمرمون گذشت...
گفتمش: ای بینوا! این یه سال دیگه از عمرت، یه ساااااااااااااااااااااله که داره می‌گذره... تو تازه فهمیدی؟! تموم ثانیه‌های این یه سال و همه‌ی سالای دیگه‌ی عمرت رو باید آه می‌کشیدی که دارن می‌گذرن و نمی‌‌تونی بگیری‌شون. حالا به خاطر این چند روزه‌ی آخرش آه می‌کشی؟ (مستحضر می‌باشید که اینجا را فلسفیده‌ام به تنهایی؟)
عید همه‌ی دوستان مبارک. ماچ... موچ... شلپ... شلوپ...
راستی دیروز توی اتوبوس که نگاهم به خیابان بود، چشمم افتاد به دیواری و رویش جمله‌ای از علی بن ابی طالب نوشته بود:
هر کس از خود راضی شود، دیگران از او ناراضی می‌شوند...
چند تا از شما از من ناراضی هستید؟
چند تا از شما آدم‌های خودشیفته را دوست ندارید؟
چند تا از شما دوست دارید من متواضع باشم و از خودم تعریف نکنم؟
.
.
.
خوب................... به عرض خواهران و برادران شاکی از خودشیفتگی برسانم که:
اصلاً برایم مهم نیست!
ما در سال جدید هم همان خودشیفته‌ایم که بودیم. ایضاً.

ساعت ۱:۱٥ ب.ظ ; ۱۳۸۸/۱٢/٢٤
  پيام هاي ديگران(25)   لینک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر