مارگریت دوراس گفته که همه ی کتاب ها به نوعی مبتلا به دروغ و تظاهرند. یعنی همه جا آن دانای کل یا نویسنده و یا خدای داستان دست مرحمت خود را به زور بر سر داستان می کشد و رد پای کوفتی اش همه جای داستان هست. فردریک نیچه ی فیلسوف هم در جای دیگری گفته که مدتهاست که یک کلمه حرف حسابی از کسی نشنیده و جهان برایش خسته کننده شده است.
برای همین به این نتیجه رسیدم که جهان به اندازه کافی نویسنده ی بیکار داستان سرا و آثار ادبی بسیار بسیار خوب دارد و بهتر است بنده به همان تأملات فلسفی خودم برسم. و از آنجا که حوصله ی سرگرم کردن مردم را ندارم و ادبیات هم جزء حوزه سرگرمی دسته بندی شده است، از این پس بنده فقط یادداشت های خالص فلسفی می نویسم. تازه یک آدم خودشیفته ی خودخواه بی پدر چطور می تواند خودش را ول کند و دلش برای بیکاری و ملال مردم بسوزد؟
ساعت ٥:٠۱ ب.ظ ; ۱۳۸۸/٤/٢٠
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر