دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸

14: چه كسي مي‌گويد فقط مردها؟


چه کسی می گوید که فقط مردها تنوع طلب هستند؟
من یک زن تنوع طلب ام. توی همه چیز.
چه کسی می گوید که فقط مردها می توانند مفهوم «دوستی» را درک کنند؟
من زنی هستم که مفهوم «دوستی» را از «عشق» و «محبت» تفکیک کرده ام.
چه کسی می گوید فقط مردها «بازی» را دوست دارند؟ نیچه می گوید.
اما نیچه هم اشتباه می کند!
من زنی هستم که عاشق بازی هستم. بازی با آدم هایی که به انگیزه های جنسی شان واقف نیستند. یا دوست دارند خودشان را گول بزنند که رفتارهای شان حاصل اخلاق و دین و سنت و ادب و فکرشان است. هیچ هم چنین چیزی نیست. من با جرأت می گویم که برگ از درخت نمی افتد، مگر با انگیزه ی جنسی!
بازی:
اینطوری است که بعضی مردها الکی و خارج از قاعده ی مرسوم زنی را عزت تپان می کنند و یا بی دلیل موجه بهش کم محلی و بی احترامی می کنند. با اینطور مردها خوب می شود بازی کرد.
وقتی می بینی که ظاهراً بی هیچ علتی مورد احترام یا بی احترامی مضاعف هستی، اولین چیزی که باید به ذهنت برسد «انگیزه ی جنسی» است. بعد می توانی آزمایش کنی: کمی روی خوش به طرف نشان بدهی و دو تا لبخند و تعریف و تمجید و... اگر جواب داد، بازی را به همین نحو ادامه می دهی تا خانه ی آخر:  جایی که طرف به طور علنی خواسته اش را به زبان می آورد. البته ناگفته نماند که باید آنقدر زرنگ باشی که برگ برنده ی خودت را لو ندهی و خودت را به  تجاهل و ندانستن بزنی. یعنی اصلاً نمی دانی طرف از تو چه می خواهد و در عین حال از او خوشت می آید و ممکن است که اگر علنی منظورش را بگوید، تو هم بدت نیاید و قبول کنی!
وادارش می کنی منظورش را واضح و بی پرده بگوید. ناز می کنی و عشوه می آیی و سر بزنگاه پا پس می کشی. او بازی را شروع کرده است اما قوانین اش را تو تعیین می کنی.
بعد می رسی به نقطه ای که خواسته اش را می گوید.
 حالا چکار می کنی؟ می شویی و از بند آویزانش می کنی . او هم نمی تواند حرفش را پس بگیرد و خودش را به کوچه علی چپ بزند و تو را محکوم کند که اشتباه برداشت کرده ای. حلا تو هستی که با خیال راحت و سر فرصت به او توهین می کنی. اینطوری به آن آقا درس بزرگی برای بقیه ی زندگی اش می دهی که: همه ی زن ها مثل هم نیستند. و همه ی لبخندها یک تعبیر ندارند. و هیچ مردی حق ندارد به خاطر داشتن نگاه جنسی به یک زن، به او توهین کند و عرصه را به او تنگ کند و آزارش بدهد، فقط برای اینکه آن زن نمی داند از او  چه می خواهند یا زیادی ساده دل و خوش نظر است و ترجیح می دهد هر رفتاری را به سوءنیت جنسی تعبیر نکند. و آخر اینکه این آقا یاد می گیرد که به هرکسی نظر جنسی نداشته باشد و امید نبندد، مگر اینکه آن زن از قبل تمایلی جدی و واضح به او نشان داده باشد.
اگر زن های زیادی این معامله را با مردها بکنند، آنوقت مردها کم کم یاد می گیرند، که دنیای مسائل جنسی هم برای خودش آدابی دارد و بهتر است آن را رعایت کنند و رفتارشان با زن ها توهین آمیز و طلبکارانه نباشد.
اما زن ها به جایش چکار می کنند؟
به هر عمله ای روی خوش نشان می دهند. هیچ لبخندی را بی پاسخ نمی گذارند. توان گفتن «نه» را ندارند. هر جا که پا بدهد با سر می روند و دیگر نگاه نمی کنند که یارو زن و بچه دارد و اینجا محیط کار است. در ضمن خیلی زن ها هم هستند که بعد از اینکه می بینند همکاران زن دیگر، چطور پله های ترقی را طی می کنند و از چه راهی به این همه موفقیت رسیده اند، ترجیح می دهند از این خوان نعمت بی نصیب نمانند و آن ها هم خیلی سریع طریق دلبری در هر محیطی را یاد می گیرند.
و نتیجه ی این همه چیست؟
هر مردی فکر می کند: هر زنی «به دست آمدنی» است.
بعد هم به خودش اجازه می دهد که کار را آسان کند و یک «اسلوب» ساده و سریع را برای تصاحب همه ی زن ها به یکسان به کار بگیرد: اول به تهدید و تطمیع شروع کند و ظرف دو سه روز تکلیفش را با آن زن معلوم کند که : بله یا نه! و اگر نه: هِرررررررررررررررررری!

ساعت ٧:٠٠ ب.ظ ; ۱۳۸۸/٥/۱٩
    پيام هاي ديگران(11)   لینک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر