چهارشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۸

17: ورود به حيطه‌هاي جاوداني بي‌جنـ.سي


هنوز پردیس را تمام نکرده ام که فکر نوشتن داستان دیگری به ذهنم رسیده. رابطه ی پیچیده ی یک زن و شوهر که هیچ گونه تمایل و رابطه ی جنـ.سی ای با هم ندارند. چنین داستانی باید چه ساختاری داشته باشد؟
خوب شاید بشود از قول یک راوی یا ناظر بر زندگی این دو، یا یک دوست خانوادگی روایت شود. اما این هیجان انگیز نیست. خیلی خسته کننده و کلاسیک می شود.
چطور است با تظاهر و تجاهل یکی از زوجین، مثلاً زنه روایت شود. مثلاً اینطور که: انگار توی بهشت برین زندگی می کنیم. توی جاودانگی... و این اینطور شروع شد و چنین است و چنان شد...یعنی یکی از زوجین روایت می کند و داستان را هم لو نمی دهد. فکر کنم این هیجان انگیزترین صورت روایت این داستان باشد.
و انواع دیگر روایت؟ سوم شخص و دانای کل و نمایشی؟ از مد افتاده. خیلی کلاسیک است.
دوم شخص که می تواند خطاب به زوج دیگر در مکالمه یا مونولوگ زندگی شان را تحلیل کند؟ خیلی مشکل است. یک ایرادی دارد... مثلاً اینطور زاویه دید خیلی قدرت توصیف ندارد اما خوب تحلیل می کند. به شدت ناآگاه و ناخودآگاه است و خوب می تواند پنهان کند و لو ندهد. اما این در صورتی است که قضیه خیلی ساده باشد. در این مورد به نظر می رسد که خیلی دلایل باید تحلیل شوند و خیلی صحنه ها توصیف شوند. به گمانم این زاویه دید زیادی محدود می کند.
نمایشی چه؟ این دارد وسوسه ام می کند. شاید بد نباشد که بعد آن همه اول شخص و دوم شخص، یک کمی هم نمایشی بنویسم: سوم شخص محدود به توصیف ظواهر.
اما دارم فکر می کنم که ماهیت چنین رابطه و اصلاً موضوعی چیست که بعد بتوانم نوع روایتش را انتخاب کنم:
یک رابطه ی نا معمول. مشکوک. تا  حدی کنجکاوی برانگیز. شاید هم کمی موذیانه. گاهی به نظر می رسد که چیزی را پنهان می کنند. گاهی موذی و بدذات نشان می دهند. به هر حال صادق نیستند. اما گویا با خودشان صادقند. چیز خوبی هست که خوب به نظر نمی رسد. نتیجه اش خوب است.

ساعت ۱۱:٥۱ ب.ظ ; ۱۳۸۸/٦/٤
    پيام هاي ديگران(3)   لینک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر