شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۹

146: اندر معيارهاي انتخاب زوج و زوجه


 نوشته شده در شنبه بیست و پنجم دی 1389 ساعت 21:28 شماره پست: 175

یک زمانی یک استادی بهم پیشنهاد داد که در حوزه دین پژوهی فعالیت کنم و کتابی از یک بنده خدای خارجی نشانم داد که درباره تاریخ حقیقی مسیحیت تحقیق کرده بود و توقع داشت مثلاً این موضوع توجه مرا جلب کرده باشد و من هم همه چیزم را ول کنم و تمام زندگیم را بگذارم روی اسلام پژوهی.
موضوعات جالب و گسترده ای وجود دارد که می شود رویش تحقیق کرد. مثلاً کسانی هستند که عمرشان را وقف تحقیق علمی در مورد «معجزه» یا اعمال خارق العاده مرتاضان و صوفیان می کنند. اینکه از لحاظ علمی چطور ممکن است کسی روی ذغال با آن درجه حرارت راه برود یا با چشم، قطار را متوقف کند، یا بر جاذبه غلبه کند و طی الارض کند؟
خوب به نظر من هر کدام این موضوعات در جای خود عجایبی هستند. عجایبی از نوع عجایب هفتگانه. توی دنیا، چیزهای غریب زیادی هست که آدم می تواند تمام زندگی اش را وقف تحقیق در مورد آن ها بکند و آخرش هم به نتیجه رسیده یا نرسیده سرش را بگذارد زمین و بمیرد.
اما موضوع کاملاً دم دستی هست که زندگی هر کدام ما را تحت الشعاع قرار می دهد. موضوعی که گمان نمی كنم هنوز کسی به جواب سرراست و کاملی درباره ی آن دست پیدا کرده باشد. چیزی که می تواند تمام زندگی ما را نابود کند و تبدیل به هیچ کند و یا زندگی مان را همراه خوشبختی و آرامش کند. چیزی که هنوز فرمول آن کشف نشده و کمابیش از عجایب است.
و آن «طریقه صحیح انتخاب همسر» است.
چطور است که دو نفر کاملاً الابختکی با هم جور در می آیند و علیرغم تمام مشکلات با هم می سازند، اما بعضی ها با وجود تمام نشانه های مثبت و کمک همسایه ها و تمام عوامل مساعد، هیچ رقمه با هم جور در نمی آیند و می زنند کاسه و کوزه را به هم می ریزند.
نمونه اش برادرم و همسرش. برادر اولم به شیوه سنتی ازدواج کرد و دومی با دوست دخترش. زندگی زناشوئی برادر اولم یک چیز بی در و پیکر و پر اغتشاش و استرسی است که کمابیش همه ی خانواده را درگیر خودش کرده و همچنان هم لاینحل باقی مانده.
رک و راستش این دو تا هیچ جور با هم نمی سازند. عالم و آدم سعی می کنند بفهمند آخر چه مرگشان است و چرا سر هر چیز مسخره ای قشقرق راه می اندازند، اما هنوز کسی نفهمیده.
هیچ جشن و عزا میهمانی و مجلسی نیست که بدون دعوا نیایند. اگر بیایند البته. هفتاد درصد مواقع با هم قهر می کنند و اصلاً نمی آیند.
سه سال از ازدواج شان می گذرد و هنوز درست عین روزهای اول با هم می جنگند و هیچ کدام هم کوتاه نمی آیند.
مدام هم می گویند این دفعه دیگر طلاق می گیرند و جانشان را آزاد می کنند. هنوز که طلاق نگرفته اند اما بگیرند هم اتفاق بدی نیفتاده، فقط جان همه را آزاد کرده اند!
مشکل مالی چندانی ندارند. از نظر قیافه و تیپ و سطح خانواده و فرهنگی هم تقریباً با هم می خوانند. اما یک چیزی این وسط غلط است.
گاهی فکر می کنم تنها مشکل این است که وقتی آدم خودش «انتخاب» نمی کند، فکر می کند گزینه های بهتری بوده که ازشان محروم شده. شاید مشکل فقط در عدم رضایت به «چیزی که هست» باشد.
اما گاهی هم به چیزی دیگری ظن ام می برد:
«آن اولین جرقه ی نگاه بین دو آدم»
جرقه ی جادویی که تمام رابطه از آن پس بر اساس آن شکل می گیرد.
بعضی ها اصطلاح «به دلم نشست» را در موردش به کار می برند. بعضی ها می گویند این دو تا «فیت هم هستند» یا «برای هم ساخته شده اند». هرچه هست در همان دقایق اولیه آشنایی تشکیل می شود. و پس از آن فقط مثل یک گلوله برف کوچک که از بالای یک کوه برف غلت بخورد، فقط حجیم تر و بزرگتر می شود.
از بین نمی رود. محو نمی شود. هست و پروار می شود فقط.
من مدت هاست دارم به این فکر می کنم که: «آن چیز» چیست؟
خیلی دوستان دختر و پسرم را با هم آشنا کرده ام، اما هیچ رابطه ای بین شان شکل نگرفته، چون به گمان من «آن چیز» از اول تشکیل نشده اصلاً.
به نظرم اگر كسي ميخواهد درباره ي مفهوم معجزه يا عروج يا چه ميدانم هبوط يا هر مفهوم مذهبي ديگر تحقيق كند، بهتر است خودش را خسته نكند. معجزه اي به اين نزديكي داريم: اينكه چطور... نه. چطور... نه. خداييش چطور... چطور مي شود سي، چهل، حتي پنجاه شصت سال با يكي زير يك سقف زندگي كرد؟ خداييش اين معجزه نيست؟
________________________________________

پ.ن: يك تكه از پايان نامه ي همان تخم سگ 68ي پولداري كه پدرش رئيس بنده است و چهار سال وقتش را حرام خواندن «مطالعات خانواده» كرده. بدون شرح:

 مستحب است اختیار زوجه که دارای صفات حسنه باشد به خصوص امور چهارگانه:

1) کریم الاصل یعنی از خانواده نجیب و پاکدامن باشد.

2) اختیار باکره که قبلاً شوهر ندیده باشد مفاد حدیث است که باکره نزد شوهر خود مطبوع تر و اطاعتش بیشتر و آماده تر برای انس و الفت می باشد.

3) ولود که بر حسب مال و به ملاحظه خانواده اش در او استعداد حمل بوده وسترون و عقیم نباشد.

4) با شرم و با عفاف باشد نه خودسر و بی پروا.

در اخبار تأکید شده است که در اختیار زن به مال و جمال او نباید نظر داشت بلکه نجابت و اصالت او را باید مورد توجه قرار داد زیرا شریک زندگانی مرد اخلاق زن است نه مال و جمال او که در معرض زوال است.
مکروه است ازدواج با زن دیوانه و سفیه و عقیم و بیوه زن و زن هایی که دارای صفات مذمومه باشد و برای زن نیز مکروه است اختیار شوهر عقیم و بدخلق و فاسق و شارب الخمر. در حدیث است کسی که دختر به شارب الخمر بدهد قطع رحم کرده است....

مسئله دیگری که از لحاظ بهداشت روانی قابل ملاحظه است این است که آیا در ازدواج اختلاف هوش و معلومات سبب بروز اختلافات زناشویی خواهد شد یا نه؟ تحقیقاتی که در این زمینه موجود است نشان می دهد که مردان تمایل دارند که با زنان کم هوش تر از خود ازدواج کنند و اغلب زن های خیلی باهوش مجرد می مانند.
از لحاظ خوشبختی زناشویی، صلاح است که مرد از لحاظ هوش، کمی برتر از زن باشد، زیرا محیط ما چنین اقتضا می کند!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر