فيلم سنگـسار ثربا.م را خيلي ديرتر از آنچه ديگران ديده بودند، ديدم . سین گفته بود كه بعد از اثاث كشي ببينم بين فيلمهايي كه دستم دارد، اين فيلم هم هست يا نه. وقتي جاكتابيام را چيدم، بين سيديها پيدايش كردم.
من هميشه فيلم و كتاب را با توجه به نويسنده و يا كارگردان و بازيگرانش و يا توصيههاي دوستان معتمد نگاه ميكنم و ميخوانم. هيچوقت خودم را سورپرايز نميكنم. در مورد اين فيلم هم به خاطر بازي شهره آغداشلو كنجكاو بودم كه فيلم را ببينم. خيلي دربارهي آغداشلو شنيده بودم و دلم ميخواست بدانم الأن چه شكلي است و استيلش چطور است. فقط همين. داستان فيلم همانطور كه از اسمش پيداست يك سوژهي فمينـ.يستي دارد كه توجه مرا جلب نميكند. اينطور نگاههاي يكطرفه و غلو شده را دوست ندارم. مطمئن بودم كه فيلم ديالوگهاي شعارياي دارد (كه البته داشت).
فيلمي كه عمهي مرا بگرياند، مطمئناً فيلم جالبي نيست. سین ميگفت كه عمه آنقدر گريه كرده كه حالش بد شده.
چهره و استيل شهره آغداشلو را دوست داشتم. بازيگر نقش ثريا افتضاح بازي كرده بود، اما چهرهي تأثير گذاري داشت. خبرنگار به كلي تر زده بود توي فيلم. منهاي زيرنويس برعكسش كه به جاي ديالوگهاي انگليسي، فارسيها را به انگليسي زيرنويس ميداد (البته ديالوگهاي انگليسي خيلي ساده بود و ميشد فهميد تقريباً چه ميگويند) و بازي بد بازيگران، داستان همانطور كه بايد پيش ميرفت. داستاني ساده كه هر روز همه جا شاهدش هستيم منتهي اين بار با پايانبندياي نمادينتر. يعني بقيهي زنها در اين شرايط به طلاق رضايت ميدهند و از حقشان ميگذرند و اين زن چون نگذشت، گرفتار اين سرنوشت شد. موسيقي و فيلمبردارياش عالي بود. صحنههاي ثربا و دخترانش در دشت و صحنهي سنگسار خيلي عالي و نبوغآميز فيلمبرداري شده بود و موسيقي زيبايي داشت.
سر صحنهي سنگسار آنقدر گريه كردم كه افتادم به عق زدن و حالم به هم خورد و سر درد شديدي گرفتم. تازگي اصلاً پيش نيامده بود كه اينقدر گريه كنم. باورم نميشد كه فيلمي به اين بد ساختي بتواند اينطور گريهام را در بياورد.
حالا كه فكر ميكنم به نظرم ميرسد كه شايد به خاطر سكوت و لالماني ثريا و عدم توانش در دفاع از خود، و به خاطر شرايط وارونه و بر ضد او و جامعهي مردسالار و حتي پسر بزرگ ثريا و نحوهي برخوردش با مادر است كه باورپذيري فيلم به شدت بالا ميرود و آدم با آن احساس همذاتپنداري ميكند. تمام نقاط تكيهگاه داستان كاملاً باورپذير و واقعي هستند و من باور دارم كه اگر اين داستان را علي حاتمي يا ابراهيم حاتميكيا يا داريوش مهرجويي يا هر كارگردان خوب ايراني ديگر ميساخت، كاري به شدت قوي و تأثيرگذار از كار درميآمد.
گاهي بايد به سليقهي عوام هم احترام گذاشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر