دوشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۹

157: عمق نگاهو ببين


 نوشته شده در دوشنبه نهم اسفند 1389 ساعت 22:58 شماره پست: 191
س.ن2- :

چوب لاي چرخ ما كردند و قالب‌مان را به هم ريختند، ما هم گفتيم به مناسبت فرارسيدن سال نو، نو نوار گرديم.

از نظرات شما در اين مورد استقبال مي‌گردد. (لينك قالب‌هاي خوب را برايم بگذاريد بي‌زحمت.)

س.ن 1-:

نه، خداوكيلي شمايي كه تصادفي گذرتان اينجا مي‌افتد و يا خواننده‌ي خاموش هستيد و قلقلك‌تان مي‌گيرد كه كرمي به بنده بريزيد و كامنت توهين آميزي توي كامنت‌داني‌ام پرت كنيد و فلنگ را ببنديد بدون گذاشتن آدرس...

شمايي كه مزاحم وبلاگي بنده هستيد و كارتان شده برويد وبلاگ خانم‌هاي آنچناني و نماينده‌ي استان تهران دكتر فلاني و فلان آخوند وبلاگ‌نويس را كشف كنيد و با نام و واژگان خاص من به آن‌ها فحش بدهيد و با نام و كلمات خاص آنان به بنده توهين كنيد و يا برايم لينك عكس‌هاي آنچناني بگذاريد تا بلكه هدايت شوم...

شمايي كه تازه يك الي سه ماه است وبلاگ مي‌نويسيد و فكر مي‌كنيد با نوشتن چهار كلمه انتقاد تند و آتشين به بنده و وبلاگم و زير سوال بردن هفت جد مرحومم و شخم زدن آرشيوم مي‌توانيد بين خواننده‌هاي اين وبلاگ سري در بياوريد و مطرح بشويد دست كم در حدي كه يك سر بيايند استعدادهاي بينظير ادبي شما را كشف كنند...

شمايي كه پشت كنكوري هستيد، بيكار و خانه نشينيد، زن خانه‌داريد، بيمار رواني تازه مرخص شده از تيمارستانيد، يا به هر نحوي از انحاء تن‌تان مي‌خارد و دنبال تفريح مي‌گرديد...

شمايي كه دانشجوي ترم يك يا دو هستيد و هنوز دست چپ و راستتان را نشناخته، سمت و سوي سياسـ.ي چپي و راستي‌تان معلوم شده، و سرتان درد مي‌كند كه مخ يكي را به كار بگيريد و رويش برچسب بچسبانيد...

شمايي كه از وبلاگ نويسي فقط پي شهرت و كميت كامنت‌هايش هستيد، حالا به هر قيمتي شده...

شمايي كه لينك‌تان نكرده‌ام و يا حالم خوش نبوده و يك زماني جواب كامنت‌تان را آنجور كه انتظار داشته‌ايد نداده‌ام و يا به وبلاگ‌تان سر نزده‌ام (مطمئناً يك بار را سر مي‌زنم) و براي‌تان كامنت نگذاشته‌ام و يا اصلاً پدرتان را كشته‌ام...

نه خداوكيلي اي تمام شماهايي كه به نحوي با بنده و اين وبلاگ مشكل داريد و هي مياييد فحش مي‌نويسيد براي من...


فقط مي‌خواهم بگويم كه مي‌دانيد كه بعد از يك سال و هشت ماه وبلاگ نويسي،‌ ديگر متخصص انواع كامنت و كامنت‌گذار مي‌شويد؟

وقتي هر بار كه كامنتداني را باز مي‌كنيد از هر ده نظر حداقل دوتايش فحش و فضيحت و سه تايش خصوصي و سه تايش دعوت به خواندن آخرين پست‌شان و حداكثر دو نظر درست و حسابي تويش هست. وقتي همه جور آدم به پستتان مي‌خورد با همه جور عقيده. كه اگر آدم كنجكاوي مثل من باشيد وسوسه مي‌شويد كه با اين آدما حرف بزنيد، چت كنيد،‌ بحث كنيد و مغز هم را پياده كنيد تا فقط كشف كنيد كه چجور آدم‌هايي هستند. كه در نهايت بعد يك سال و هشت ماه، ديگر كِرم آدم شناسي و جامعه‌شناسي‌تان هم مي‌خوابد و حسش نيست حتي.

كوتاه بياييد ايها الناس. نه ادعايي دارم. نه حوصله‌ي كل‌كل با كسي را دارم. نه برايم تازگي داريد و نه ارزش جواب‌دادن داريد. جان مادرتان از ما ... چي؟؟؟

پ.ن: خواستم يك پست از پيش نوشته شده بگذارم. اما ترجيح دادم به جايش برايتان قيافه‌ي همين الأنم را بگذارم كه دارم به زبان بي ‌زباني بهتان مي‌گويم:

وايسادين چي رو نگا مي‌كنين خب؟ بريد رد كارتون بابا. شب عيده. آرايشگاه شلوغه. وقت ندارم پست بنويسم. تأملاتم نمياد. اصلاً شماها مگه كار و زندگي ندارين همينجوري وايسادين زل زدين به من؟ (یک نقاشی بود که لینکش پرید)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر