سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹

135: CAMINO

فيلم كامينو (CAMINO) را در دو نوبت قبل و بعد از كارم ديدم. صبح يك سرويس اساسي گريه كردم و با سردرد رفتم سر كار. الأن هم كه  نيمه‌ي دومش را ديدم يك ساعت ديگر گريه كردم و به حال مرگ افتادم.
الساعه دنيا دارد دور سرم مي‌گردد و چشم‌هايم دو دو مي‌زند.
البته بنده در گريه كردن به پاي فيلم‌ها سابقه طولاني‌اي دارم. از وقتي افسردگي گرفته‌ام،  دل نازك هم شده‌ام.
اواخر فيلم از صداي گريه‌ي زن توي فيلم، بابا فكر كرد منم. آمد توي اتاق و ديد من هم حال و روز بهتري از خانواده‌ي مرحومه ندارم. يعني هفت هشت تا دستمال كاغذي خيس جلويم بود. و آخرش هم به يقه‌ام متوسل شده بودم. از بخت بد مثل هميشه درست به موقع رسيد و توانست صحنه ي گريه‌ي زار و زارم را شكار كند و بهم بخندد.
خلاصه حتماً اين فيلم را ببينيد و اگر شما هم مثل من شديد بهم خبر بدهيد كه احساس حماقت نكنم. درضمن فيلم را حتماً بايد با زير نويس ببينيد تا خوب حس بگيريد.
پ.ن: چكار كنم؟ همذات‌پنداري‌ام در حد خداست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر