یکشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۹

62: توپ شاشي خودشيفته


1. «ب» و بابا و مامانش رفتند شهربازی. ب داشت توی استخر توپ بالا و پایین می‌پرید و انرژی قلنبه شده‌اش را تخلیه می‌کرد که...
زنی بدو بدو آمد پیش مامانش که: چه نشسته‌ای خانم  جان؟ دخترت روی توپ‌ها شاشید!
2. این روزها توی فضای وب احساس می‌کنم توپی پرباد و گنده‌ام، وسط استخری از توپ‌ها.
توپی که بچه‌ی سه‌ساله‌ای رویش شاشیده...

تأمل فلسفی1. توپِ توپ هم که باشی، یک روز کسی بهت می‌شاشد.
ت.ف2: آدم‌های معمولی، توپ‌های کوچک‌اند و خودشیفته‌ها توپ‌های گنده و پرباد. توپ کوچک شاشی= توپ گنده‌ی شاشی.
فرقی نمی‌کند. خودشیفته نباش عزیز.
ت.ف3: نقاب بر صورت و درون‌مان پر باد و تو خالی... ما جز توپ‌های شاشی چه می‌توانسته‌ایم باشیم؟
ت.ف4: مامانِ این سیستم فیلتـ+رینگ کجاست؟ خانم جان! بچه‌ات روی ما شاشید...
ای مادرت را... بچه‌ی نفهم!
ت.ف5: هر چه وسط‌تر و رو تر= احتمال شاشی شدن بیشتر.
خودت را کنار بکش دوست فرهیخته‌ی خودشیفته.
  
ساعت ۱٠:۳٠ ق.ظ ; ۱۳۸٩/۱/٢٢
    پيام هاي ديگران(14)   لینک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر