طوطی برادر بزرگه (کیارش) مُرد...
بلی! رسم روزگار چنین است! (به قول وونه گات)
برادر بزرگه کلی برایش گریه کرده بود. دیروز میگفت: بچهم مرد...
نکند برادر بزرگه هم فیلم گلهای داوودی را دیده که اینقدر دل نازک شده؟
میگفت: بچهم چه بیصدا و مظلوم مرد. اصلاً صدا هم نکرد. فقط مرد.
کاش من هم مثل طوطی برادر بزرگه میمردم. بیصدا سقط میشدم.
حرفهای امیدوار کننده تحویلم ندهید.
... فریادی و دیگر هیچ
چرا که امید آنچنان توانا نیست که پا بر سر یأس بتواند نهاد
اما یأس آنچنان تواناست
که بسترها و سنگها زمزمهای بیش نیستند
فریادی و دیگر هیچ...
(از شاملو بود)
ساعت ٢:٤۱ ب.ظ ; ۱۳۸٩/۱/٢٩
پيام هاي ديگران(6) لینک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر