* دکتر کودکان به خواهرم گفته بود که تمام عفونتهای ادراری و تناسلی نوزادان دختر، به خاطر این است که مادرها درست پی پی بچه را نمیشویند و مقداری باقی مانده و باعث عفونت میشود...
.
.
.
آوردهاند که فرهاد کنجکاو یک روز به لیوان آلومینیومی آب و یخی روی میز آرایش برخورد کرد.
تابستان بود و فرهاد کنجکاو تشنه. لیوان را برداشت و جرعهای بالا رفت... اما هنوز آب را قورت نداده بود که از خودش پرسید:
اگر این که روی آب لیوان است، یک قطعه یخ است... پس چرا آب گرم است؟
فرهاد کنجکاو ریسک نکرد و ترجیح داد آزمایش کند:
آن یخ نبود: یک تکه پنبه شناور روی سطح آب بود.
سوال: پنبه توی لیوان آب چه میکند؟
جواب: خواهرم با آن کو+ن بچهاش را شسته!
پنج دقیقه بعد:
فرهاد کنجکاو جلوی دستشویی عق میزند و خواهرم سعی دارد بهش ثابت کند که با پنبه حرکت ناجوری نکرده است.
- به جان تو... به جان مامان... به جان هفت جد مشترکمون من فقط دور دهنشو پاک کردم نه کو+نشو...
- عق...ععععععععقققققققققققق....عععععع....ققققق....
خواهرم یک جرعه از لیوان سر میکشد تا ادعایش را ثابت کند:
- ببین... اگه گهی بود که خودم نمیخوردمش!
فرهاد کنجکاو بعد از اینکه هفت جد مشترکاش با خواهرم را قسم میدهد که قضیه حتماً همینطوری بوده، اشکهایش را پاک میکند و نفس راحتی میکشد و میگوید:
-آخیش! خوب شد نخوردمش.
- پس چیکارش کردی؟
- تفاش کردم توی لیوان!
پنج دقیقه بعد:
خواهرم جلوی دستشویی عق میزند و خواهر و مادر هفت جد مشترک را فحش میدهد!
پ.ن: فرهاد کنجکاو خودم بودم! ریس!
پ.ن٢: عنوان را از مارکز دزدیدهام: داستان باورنکردنی ارندیرای بیگناه و مادربزرگ سنگدلش.
ساعت ۱٠:٤٦ ق.ظ ; ۱۳۸٩/٢/۱۸
پيام هاي ديگران(31) لینک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر