نوشته شده در یکشنبه پنجم تیر 1390 ساعت 15:13 شماره پست: 231
1. ازدواج: آدم ازدواج ميكند به خاطر منافعش. بالارفتن سنش. تنهايياش. نياز به استقلال. و ميل جنـ.سياش. زن و مرد هر دو در ازدواج منافعي دارند.
2. كار من در شركت سراميك: آقاي رئيس به يك منشي نيمه وقت در شيفت عصر تا شب نياز دارد كه هيچ خانمي حاضر به كار در اين شيفت نيست. من به پول نياز دارم و به خاطر كار صبح آرايشگاه كه در آمد هم ندارد فعلاً، دقيقاً نياز به يك كار در شيفت عصر دارم. بنابراين من و آقاي رئيس هر دو به هم احتياج داريم.
3. كار من در آرايشگاه به عنوان دستيار: آرايشگرهاي ماهر به دستيار احتياج دارند چون كار سخت آرايشگري بعد از ده پانزده سال پدر پا و كمر و چشم و دست آدم را در ميآورد و كمكم بايد مسئوليتها را به عهدهي دستيارهاي ارزان گذاشت. دستيار براي يادگيري بدون پرداخت پول، به يك دوره كارورزي با حقوق كم در آرايشگاه نياز دارد كه حين كار آموزش هم ببيند. بنابراين هر دو طرف به هم احتياج دارند.
به اين ميگويند همزيستي مسالمتآميز در تمام جوانب.
حالم را به هم ميزند اين قانون سادهي زيست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر